اصل فضل در تربیت اسلامی (قسمت اول)
در قلمرو فلسفه تعلیم و ترست نیز فیلسوفان تحلیلی، از این روش در تحلیل تربیتی خود استفاده کرده اند.
باید معرف رفتاری باشد که نمونه ای از تحقق اصل مذکور است. به مثال، عفو و بخشش کسی که خطایی مرتکب شده، نمونه ای از تحقق فضا است چنان که در این آیه به آن اشاره شده است: «و لقد عفا عنکم و الله ذو فضل على المؤمنین» و از شما درگذشت و خدا نسبت به مؤمنان با تفضل است . قابل دی است که خداوند در نشان دادن این مظهر فضل مبالغه می کند ، که خود فضل مضاعف است. حال، با ترکیب دو مقدمه مذکور، قیاسی عملی شکل می گیرد که نتیجه آن، توصیه و روشی تربیتی است:
- اصل تربیتی: برخورد مربی با متربی باید به صورتی نامتقارن انجام میشود، یعنی رفتار بد وی را با رفتار خوب و رفتار خوب وی را با رفتاری خوب تر پاسخ گوید. ( أصل فضل).
- گزارۂ واقع نگر مصداقی: عفو و گذشت از خطا و مبالغه در آن، یکی از مصداق های فضل است،
روش تحلیل (شبه) استعلایی
روش تحلیل یا برهان استعلایی برهانی است که در آن، شرط امکان وجود چیزی مورد بررسی قرار می گیرد. استعلایی نامیدن این روش برای آن است که در جریان تحلیل یا برهان، مسئله از حد یک امر شخصی، موردی و خاص، فراتر می رود و به صورت امری کلی و ضروری مشخص می گردد. بنابراین، واژه استعلایی با ویژگیهایی چون کلیت و ضرورت ملازم است زیرا از شرط های لازم تحقق یافتن چیزی سخن به میان می آورد.در این نوع تحلیل یا برهان، نخست، پدیده ای توصیف میشود و سپس، وجود چیزی به منزله شرط لازم برای آن در نظر گرفته میشود. پدیده مورد بحث، می تواند پدیده های طبیعی، تجربه ای درونی، یا امری زبانی باشد .
این نوع تحلیل یا برهان، توسط فلاسفه مختلفی در مورد امور طبیعی، مفهومی و زبانی به کار گرفته شده است. به طور مثال، کانت در عرصه عقل نظری، در مورد شرط امکان شناخت آدمی به بررسی پرداخت و ضرورت وجود مقولات فاهمه را برای سازمان دادن به دریافت های حسی مشخص نمود.
استراو سون (۱۹۵۹) این نوع تحلیل را در مورد امور زبانی، یعنی استفاده ما از ضمایری مانند «من» و «تو» مطرح کرده است. وی اظهار می کند که این گونه ضمایر را در عباراتی ارجاعی استفاده می کنیم که توصیف کننده واقعیت های فیزیکی «من یک متر و نیم قد دارم» و روانی (او خسته است) است. آن گاه بیان می کند که شرط لازم برای استفاده از هرگونه بیان ارجاعی مفرد به منزله فاعل جمله، این است که موجود خاصی به منزله هدف ارجاع وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، باید وجود «شخص» را در جهان، به صورت اصل موضوع بپذیریم. از این جا نتیجه می گیرد که در کنار موجودات خاصی چون میزها و صندلی ها، مقوله دیگری نیز باید در نظر گرفت که به افراد» مربوط است.
در قلمرو فلسفه تعلیم و ترست نیز فیلسوفان تحلیلی، از این روش در تحلیل تربیتی خود استفاده کرده اند. نمونه ای از این نوع تحلیل استعلایی را می توان در کار پیترز و هر ست و به طور کلی محققان مکتب لندن ملاحظه کرد. براساس دیدگا۔ مکتب، مفاهمه ای که میان ما برحسب جملات و طرحهای مفهومی برقرار در صورتی ممکن است که ما در گونه ای از زندگی به مفهوم ویتگنشتاینی آن من باشیم. این گونه از زندگی، شرط لازم برای آن است که ما از معنای «درستی» با مفاهیم و طرحهای جمله ای مورد تبادل سخن بگوییم . به طور مثال، هر ست در مورد اصطلاح تعلیم و تربیتی «تفکر مؤثر» می گوید که این واژه هیچ گونه کاربرد معنی داری نخواهد داشت مگر «محصول فعالیت ذهنی، قابل بازشناسی و داوری توسط کسانی باشد که مهارت ها و دانش مناسب را دارند» . از این رو، کاربرد تفکر مؤثر» در دانش اخلاق، هنگامی معنی دار خواهد بود که توسط کسانی که در این گونه از دانش »، مهارت و دانش دارند و برحسب معیارهای این دانش شناسایی شود، چنان که تفکر مؤثر در فیزیک باید توسط کسانی که مهارت و دانش فیزیکی دارند و بر حسب معیارهای این دانش شناسایی میشود. بنابراین، وجود گونه ای از دانش» شرط لازم تفکر مؤثر محسوب میشود و تحلیل استعلایی مفهوم «تفکر مؤثر» ما را به ضرورت وجود آن می رساند.
اکنون باید به توضیح مفهوم «شبه استعلایی» بپردازیم. تعبیر شبه استعلایی را ژاک دریدا به کار برده است. وی در بحث از شرط امکان وحدت و اتحاد اظهار می کند که به نحو شبه استعلایی می توان گفت که تفاوت و تمایز، شرط امکان وحدت و اتحاد است. به عبارت دیگر، برای آنکه بتوانیم از وحدت و اتحاد سخن بگوییم، لازم است تفاوت و تمایز را از پیش مفروض بگیریم. وی در بیان این که چرا پیشوند «شبه» را افزوده، دو دلیل را اظهار می کند: نخست این که تفاوت و تمایز، حاکی از مفروضات یک فاعل شناسا به هنگام اندیشیدن (چنان که در تحلیل استعلایی مطرح است) نیست بلکه ناظر بر واقعیت های مقاده بر اندیشه یا به عبارتی، ریشه های غیرزبانی زبان است. دوم این که وی در این بحث، نه فقط از شرط امکان (که در تحلیل استعلایی مطرح است)، بلکه از شرط عدم امکان نیز سخن می گوید. تفاوت و تمایز، نه تنها شرط امکان وحدت و اتحاد بلکه حدود اساسی آن را نیز تشکیل می دهد، یعنی بدون تفاوت اتحاد نیز نخواهد بود .در زمینه پژوهش در تربیت اسلامی، می توان از روش تحلیل استعلایی یا شبه استعلایی بهره جست. ضرورت بهره وری از این شیوه تحلیل، آن است که در متون اسلامی، گاه روش هایی برای تربیت ذکر میشود، بدون آن که اصل یا مبنای آن مطرح گردد. در چنین مواردی، می توان به صورت استعلایی یا شبه استعلایی پرسید که شرط یا شرط های لازم برای توصیه چنین روش تربیتی چیست. با بررسی این گونه پرسش می توان به تعیین اصول یا مبانی روش مذکور دست یافت. در طرح این گونه پرسش استعلایی، این را فرض گرفته ایم که روش تربیتی بر اصل تربیتی و آن نیز بر مبنا تکیه دارد.
قابل ذکر است که میان این نوع تحلیل با آنچه در بحث از الگوی فرانکنا آن را تحلیل پس رونده نامیدیم، تفاوتی وجود دارد. تفاوت در این است که در تحلیل پس رونده فرض بر این است که زمینه های توجیه کننده روش تربیتی (گزارۂ واقع نگر روشی و هدف واسطی تربیتی) یا زمینه های توجیه کننده هدف واسطی تربیتی (گزارۂ واقع نگر و هدف نهایی) در فلسفه تعلیم و تربیت مورد نظر موجود است و باید آنها را یافت. اما در تحلیل (شبه) استعلایی، زمینه های توجیه کننده، در متن با فلسفه مورد نظر مطرح نشده و باید به منزله شرط لازم آنها را مشخص کرد. در قسمت بعدی، نمونههایی از تحلیل (شبه) استعلایی در قلمرو تربیت اسلامی را مطرح میکنیم.
ادامه دارد..
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص67-64، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}